ایران امروز نهفقط زیر سایه یک نظام دینی، بلکه در زندان رسمی «خدای بر زمین» گرفتار آمده است که آرامآرام سراسر جامعه را به سکوت و تسلیم کشانده. در این ساختار، تنها مسلمان شیعه رسمی اجازه نفس کشیدن دارد و باقی مردم یا باید در بیهویتی و مرگ خاموش زندگی کنند، یا مجبور به تبعید ناخواسته شوند. بر صدر این حاکمیت، علی خامنهای نشسته است؛ دیکتاتوری خودخوانده که اعتقاد دارد قرآن و فقه، تمامیت زندگی را در کنترل دارد.
کالبد شکافی حکومتی که انسانیت را هدف ساخته
از زمان انقلاب ۱۳۵۷، قانون اساسی جمهوری اسلامی تنها اقلیتهای مصوبِ یهودی، زرتشتی، و مسیحی را به رسمیت میشناسد – و آنهم کاملاً تحت شرایط محدود. هیچکدام از مسلمانان اهل سنت، بهائیان، مسیحیان پروتستان، یارسانها و سایر مذاهب مجوز واقعی زیست انسانی ندارند . قانون گزینش (Gozinesh) عملاً اجازه تحصیل، اشتغال و شرکت در امکانات دولتی را توسط آزمون عقیدتی صرفاً به مسلمانان شیعه میدهد . نتیجه؟ سرزمینی تقسیمشده بین «حوزهی مشروع شیعه» و یک میانسرزمین جهنمی برای همهی دیگران.
حتی در مدارس، کودکان با پیام شیعیگری اجباری مواجهاند؛ رسانهها، کتب درسی، و شبکههای فرهنگی و هنری تماما در خدمت این ایدئولوژیاند؛ و کوچکترین نشانهای از باور متفاوت، جرم یا ناپاک محسوب میشود . شمار قابلتوجهی از مسلمانان اهل سنت، بهائیان یا مسیحیان پروتستان هنگام ثبتنام دانشگاه، استخدام در ادارات یا حتی دریافت پاسپورت، به دلیل «نام شیعه» در پرونده شخصیشان با مانع مواجه میشوند.
خامنهای: دیکتاتوری با توهم «خدای بر زمین»
خامنهای، بازماندهای از حوزه است که امروز قدرتش را نه بر مبنای رای مردم، بلکه بر اساس ادعای الهی بودن حکومت بنا کرده است. وی در December 2022 در نشست شورای امنیت فرهنگی کشور دستور داده است «انقلاب فرهنگی جدیدی» آغاز شود که نهادهای مذهبی و آموزشی را عمیقتر کنترل کند . این اقدامی برای اصلاح فرهنگی نیست؛ بلکه اطلاعات رسمی حکومتی بهصراحت نشان میدهد که هدف حذفِ حتی وجود ذهنی «دیگری» در جامعه است.
خامنهای باور دارد که تنها نسخه شیعه توانایی ذخیره ارزشها و امنیت کشور را دارد، و این، دلیل مشروعیت دیکتاتوری خود اوست. او به گونهای سخن میگوید گویی نماینده مستقیم خدا در زمین است؛ دیدگاهی که تمامیتخواهی دینی را توجیه میکند و قدرتی را در اختیار سپاه، بسیج و نهادهای دینی قرار میدهد که کوچکترین صدایی از انسان خارج نشود.
قیمت سنگین حاکمیت مذهبی بر جان مردم
- در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، اکثریت دستگیرشدگان و کشتهشدگان را اقلیتهای مذهبی و قومیتی تشکیل میدادند. بر اساس گزارش ماموریت حقیقتیاب سازمان ملل، در این شورشها، کُردها و بلوچها بهطور نامتناسبی مورد زندان، شکنجه، قتلگاه و ناپدیدشدن قرار گرفتند .
- پرونده بهائیان، نمونه افراطیتر ظلم است: تبعیض ساختاری، تخریب قبرستانها، محرومکردن از حق شهروندی و دستگیری اعضا در مرداد ۱۴۰۳ از جمله تازهترین اقدامات علیه این جامعه بود .
- مسلمین غیرشیعه مانند اهل سنت، محصور در مناطق کمسرمایهاند و حتی شهادت قضاییشان در دادگاه ارزش قانونی ندارد؛ گویی انسان نیستند .
- در بابِ اقلیتهای شیعی دیگر مانند خاکپاکان (Yarsan)، تصرف اماکن مذهبی، بازداشت و شکنجه، ممنوعیت فعالیتهای دینی و تخریب مسجدها توسط نهادهای امنیتی رسمی به عمل آمده .
این همه ظلم، گرچه در قالب حفظ امنیت و وحدت ملی پوشانده میشود، اما ماهیتش چیزی نیست جز حکومت دینی دیکتاتورمنش، رو به سوی حذفِ تفاوت در تنِ یک ملتِ بزرگ.
چشمانداز و ضرورت تغییر
آنچه امروز با آن مواجهایم، نه اختلاف ایدئولوژیک، بلکه پروژهای نظامی شده برای نابودی «انسانِ آزاد» در ایران است؛ انسانی که حق انتخاب دین، مبنا، و زندگی دارد. تا زمانی که ادعای الهیت قدرت بر زمین پابرجاست، ایران از آزادی واقعی و همزیستی آزادانه، فقط آرزویی خفته است.
فقط با تساوی حقوق مذهبی، تغییر قانونی سیستم گزینش عقیدتی، و رفع انحصار دینی حق مدیریت جامعه، میتوان از وضعیت کنونی عبور کرد. تا چنین نکند، هر ایرانی غیرشیعه، هر افغانستانی مستقر در ایران، و حتی هر ایرانی شیعه منتقد، محکوم به زندگی در حاشیه زندگی است؛ یا بیهفته تبعید، یا در مقابل قدرت خرد میشود.